loading...
فرهنگى
Arastoo Abbasi بازدید : 11 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (0)
ساختار ذهنی نویسنده در این فصل : مننظور از دلالت گفتمانی ( مدرنیستی )و دلالت تصویری ( پست مدرنیستی )نشان داده خواهد شد. -خطوط کلی فرایند های فرهنگی تمایز یابی و خود مختتاری مدرنیستی و فرایند های تمایز زدایی پست مدرنیستی دنبال میشود. -چگونگی ارتباط مقوله مدرنیسم / پست مدرنیسم را با ساخت یابی و ساخت زدایی هویت های جمعی طبقات اجتماعی گوناگون بررسی خواهد شد. - چگونگی تحقق فرایند های مدرنیزاسیون و پست مدرنیزاسیون را در متن و زمینه های فضاهای شهری مورد ملاحظه قرار گرفته است - اقتصاد سیاسی پست مدرن را با توجه به تولید مصرف کالا وارگی برسی شده است . اسكات‌‌ لش در كتاب « جامعه شناسي پست مدرنيسم » پست مدرنيسم را به عنوان يك مفهوم علمي ـ اجتماعي يا فرهنگي تحليل مي‌‌كند و هدف وي اين بوده كه هم اعضاي اجتماع علمي و هم طرفداران چپ سياسي را متقاعد كند كه پست مدرنيسم را جدي بگيرند، واژه پست مدرنيسم برخي از دانشمندان جدي و روشنفكراني را كه گرايش چپ دارند به سختي آزار مي‌‌دهد. "پست مدرنیسم بیش از همه در گفتمان زیبا شناختی اخلاق و گفتمان سیاسی محل مناقشه بوده است و هدف این کتاب تحلیل جدی جامعه شناسانه پست مدرن است . "ص7 توصیف پست مدرن: اسکات لش پست مدرنیزم را تنها محدود به قلمرو فرهنگ محدود میکند و هنگامی که می خواهد موضع خود را در برابر پست مدرن مشخص کند میگوید: " پست مدرن برای من امری است قطعا فرهنگی و نوعی پارادایم فرهنگی می باشد. پارادایم های فرهنگی،همچون پارادایم های علمی منظومه هایی زمانی و مکانی هستند . " ص10-9 و آنگاه منظومه هایی زمانی و مکانی را اینچنین توضیح می دهد که: به لحاظ مکانی : متشکل از ساختار نمادین کما بیش انعطاف پذیری هستند که وقتی خمیدگی های آن ها زیاد میشود شکل سابق خود را از دست می دهند ، پارادایم فرهنگی متمایز دیگری را تشکیل می دهند . به لحاظ زمانی:پارادایم ها شکل میگیرند مدتی دوام می آورند و سپس از هم می پاشند.[1]" ص10 پ1 یکی از مفاهیم مهم دیگر اسکات لش که در سرتا سر کتاب با آن مواجهیم نظام دلالت (دال – مدلول – مرجع دلالت )است او تعریف خود را از مفهوم نظام دلالت، چنین توضیح میدهد که : "به طور مشخص تر پست مدرنیسم و سایر پارادایم های فرهنگی را می توان نظام دلالت نامید...اما در نظام دلالت فقط اشیای فرهنگی تولید میشوند." ص10پ2 و سپس ادامه میدهد که : "نظام دلالت از دو مولفه ی اصلی تشکیل میشوند. مولفه ی اول اقتصاد فرهنگی خاص است و دومین مولفه ی هر نظام دلالت شیوه ی دلالت خاص آن است ."ص 11پ1 و در توضیح این دو مولفه میگوید : هر اقتصاد فرهنگی( مولفه اول ) شامل: 1روابط تولید اشیای فرهنگی 2- شرایط خاص پذیزش 3- چهار چوب نهادینه خاص که واسطه ی تولید و پذیرش است . 4 نحوه خاص گردش اشیای فرهنگی است . مولفه دوم یعنی اشیائ فرهنگی هر نظام دلالت به رابطه ی خاص میان دال – مدلول مرجع دلالت بستگی دارد ." ص 11پ1 نظام دلالت جزو مفاهیم اختصاصی اسکات لش است بطوریکه یک فصل از این کتاب را اختصاص به شیوه دلالت میدهد اما در این فصل این مفاهیم را توضیح نمیدهد و تنها به یک مثال اکتفا میکند : " در اینجا دال یک صدا ،تصویر، واژه یا جمله است. مدلول یک مفهوم یا معناست، مرجع دلالت شئی در جهان واقعی است.که دال و مدلول به آن مربوط میشود[2] " ص 11پ1 بحث دیگر اسکات لش در این قسمت بحث مدرنیزاسیون و تمایز یابی است. او برای وارد شدن به بحث مدرنیزاسیون و اینکه موضع دقیق خود را در برابر این مفهوم مشخص کند در ابتدا از خصلت بنیادی پست مدرنیته و مدرنیزاسیون بحث میکند به طوریکه خصلت بنیادی پست مدرنیته را « تمایز زدایی» و خصلت بنیادی مدرنیته را «تمایز یابی» میداند : " ...اما نقطه شروع من ،ایده ی مرسوم ساختی – کارکردی مدرنیزاسیون اجتماعی از طریق تمایز یابی است. من این تمایز یابی و مدرن شدن را فقط به قلمرو فرهنگ محدود میکنم." ص12پ1 * نکته: شباهت مفهوم تمایز زدایی با مفهوم فرو ریختن بودریار ادعای اسکات لش این است که : " اگر مدرن شدن یک فرایند تمایز یابی فرهنگی باشد آنگاه پست مدرن شدن یک فرایند تمایز زدایی است. ص12پ1 اسکات لش فرایند مدرنیزاسیون را به طور کلی متشکل از سه مرحله میداند :ابتدایی، دینی متافیزیکی ، مدرن و توضیح میدهد که: "... در جوامع ابتدایی، فرهنگ و امر اجتماعی هنوز نامتمایزند و در واقع دین و مناسک آن جزئ لاینفک امر اجتماعی هستند . مقدس در بطن امر نا مقدس حضور دارد وظایف روحانیون هنوز تفکیک و تخصصی نشده است. مرحله دوم : مرحله دینی متافیزیکی مدرنیزاسیون موجب تمایز یافتن امر فرهنگی از امر اجتماعی ، مقدس از نا مقدس در ادیان جهان میشود . در این تمایز یابی در مسیخیت بیشتر از ادیان شرقی و در آیین پروتستان بیشتر از آیین کاتولیک بوده است و در همین جاست که ظاهرا فرایند مدرنیزاسیون قوت پیدا میکند. در دنیای مدرن خود مختار شدن فرهنگ دنیوی و استقلال آن از فرهنگ دینی در دوره رنسانس بود . که این تمایز یابی و خود مختاری راه را برای پیددایش و توسعه واقع گرایی در هنر و معرفت باز میکند . " ص13-12 و از دیگر مفاهیم کلیدی اسکات لش که تا پایان کتاب با مفهوم واقع گرایی سر و کار خواهیم داشت . او واقع گرایی را شامل واقع گرایی زیبا شناختی ،واقع گرایی روایی،واقع گرایی معرفت شناختی میداند و در توضیح هر یک می گوید: "واقع گرایی زیبا شناختی: بر سه نوع پیشین تمایز یابی استوار است : 1- امر فرهنگی باید حوزه ای جدا از امر اجتماعی تشکیل دهد.2-امر زیبا شناختی از امر نظری جداست . 3 جدایی فرهنگ دنیوی را از فرهنگ دینی پیش فرض میگیرد. و قرار داد های فرهنگ دنیوی را برای اشکال هنری می پذیرد . در این واقع گرایی اصول علمی جایگزین نسبت های اغراق آمیز شد که در جهان بینی دینی اهمیتی نداشت زیرا این نماد ها بودند که باید به تصویر در می آمدند نه واقعیت . واقع گرایی روایی: به تمایز جهان بینی علمی از جهان بینی دینی بستگی دارد. رویداد ها آغاز،میانه انجام دارد. و این رویداد ها همچون علت و معلول به دنبال هم می آیند. واقع گرایی معرفت شناختی: فرض میگیرد که مفاهیم و تصورات می توانند تصویر راستینی از واقعیت بدهند و نیز بستگی به تمایز یابی طی فرایند مدرنیزاسیون دارد. 15-14ص اسکات لش در بحث« خود مختاری مدرنیستی»[3] از اصطلاح وبری استفاده میکند و توضیح می دهد که : "مراحل پیشرفته تر تمایز یابی و خود مختاری ما را وارد مدرنیته ی فرهنگی کاملا رشد یافته ای میکند. در دوره مدرن هر یک از حوزه های فرهنگی بالاترین خود مختاری ممکن را به دست می آورد .یعنی هر حوزه خود - قانون گذار میشود . یعنی ارزش در هر حوزه به این بستگی دارد که یک موضوع فرهنگی در حوزه ی مذکور تا چه حد با هنجارهای مناسب و شایسته ی آن همخوانی دارد ." ص17پ1 اسکات لش رشد مدرنیسم را با بنیان گرایی که مخاف خود – قانون گذاری است میداند و بنیان گرایی را توضیح میدهد که : "مدرنیسم کاملا رشد یافته در حوزه ی زیبا شناختی اخلاقی عملی نظری به معنای گسستن از بنیان گرایی است . بنیان گرایی مخالف خود- قانون گذاری یا قانون گذاری خود مختار است . بنیان گرایی به معنای قانون گذاری دیگر سالار یعنی ناشی از علت جهان شمول دیگری مثل طبیعت – عقل، امر واقعی یا خداست. بنابر این در مدرنیته قانون گذاری دیگر سالارانه ای ناشی از یک علت واقعی در کار نیست. "ص17 پ2 اسکات لش برای اینکه بخواهد وارد مبحث پست مدرنیته شود در ابتدای این ورود به بحث به دونکته به صورت مقدماتی و مختصری در باره ی مدرنیته بیان میکند : "نکته نخست درباره خاستگاه جامعه شناسی کلاسیک است. در این جا باید ذکر کرد که جامعه شناسی کلاسیک تقریبا همزمان با دگر گونی های اخلاق زیبا شناسی و معرفت شناسی پا به عرصه وجود گذاشت. جامعه شناسانی مثل وبر دورکیم از معرفت شناسی واقع گرایانه دست کشیدند تا معرفت شناسی و اخلاق جامعه شناسانه را اختیار کنند. این خاستگاه جزو قلمرو خود- قانون گذاری هر حوزه ی معینی نیستند بلکه موجودیت اجتماعی دیگری مثل طبقه اجتماعی یا ملت اند. نکته دیگر مساله عقلانیت است. برخی مدرنیسم را پدیده ای ضد عقل گرا برخی دیگر مانند هابر ماس،آدرنو ، گوتنبرگ استدلال میکنند که مدرنیسم اساسا منش عقلانی دارد. من فکر میکنم که خود مختار شدن حوزه های فرهنگی می تواند به گسترش نا عقلانی گرایی یا عقلانی گرایی مجال دهد. یعنی دور شدن از قانون گذاری دیگر سالار، در هر دو جهت راه هایی می گشاید. 19-18ص و پس از برسی مدرنیسم اینک بحث "تمایز زدایی پست مدرنیستی" خود را با این جمله آغاز میکند که: اگر مدرنیزاسیون فرایند تمایز یابی بود پس می توان گفت که پست مدرنیزاسیون فرایند تمایز زدایی است.اگر نظریه پرداز پارادایم مدرن وبر بود در پارادایم پست مدرن بوردیار، بلکه والتر بنیامبن است " ص19-20 او معتقد است هر پارادایم فرهنگی 4 مولفه ی اصلی دارد که عبارتند از: "1- رابطه میان انواع اشیای فرهنگی تولید شده یعنی زیبا شناختی 2- نظری 3- اخلاقی و غیره 2- رابطه میان امر فرهنگی و امر اجتماعی 3- اقتصاد فرهنگی 4- شیوه ی دلالت: روابط دال و مدلول مرجع دلالت . اگر مدرنیزاسیون تمایز یابی در همه این موارد را پیش فرض میگیرد آنگاه پست مدرنیزاسیون شاهد فرایند تمایز زدایی در هر یک از این 4 مولفه است."ص20پ1 وقتی پست مدرن را در چار چوب نظام دلالت بررسی میکند : "مدرنیسم موجب تمایز یابی صریح و خود مختار شدن نقش های دال ،مدلول، مرجع دلالت شده بود و در مقابل پست مدرنیزاسیون این تمایز ها را مساله دار می کند، به خصوص جایگاه و ارتباط دال و مرجع دلالت ،یا به عبارتی دیگر بازنمود و واقعیت مساله انگیز میشود. در این فرایند ،ابتدا نسبت فزاینده ای از دلالت ها از طریق تصاویر میسر میشود نه کلمات و این تمایز زدایی است چون که تصاویر بیش از کلمات به مرجع دلالت شباهت دارند. "ص 21 پ2 اسکات لش به تشابهات و تمایزات خاص میان پست مدرن و مدرنیته اشاره میکند و معتقد است که : "بنابر این من مدرنیسم و پست مدرنیسم را به مثابه ی سنخ های آرمانی به کار میگیرم ... و تمایز خاصی میان مدرنیسم و پست مدرنیسم وجود دارد که از نظر من مهم تر و تا حدی اساسی تر از سایر تمایزات است. و آن این که مدرنیسم بازنمود ها را مساله دار میسازد در حالیکه پست مدرنیزم واقعیت را مساله دار می سازد . به این معنی است که تولید فرهنگی در مدرنیسم همچون نوعی حل مساله است که در آن به فعلیت رساندن امکانات نهفته مساله ای است که باید حل شود ... فرایند حل مساله راهی برای رخنه به معنای عقلانیت زیبا شناختی باشد. در حالیکه پست مدرنیسم را نیز میتوان به عنوان نوعی حل مساله در نظر گرفت یعنی به عنوان کاوشی برای یافتن نتایج و مضامین چگونگی تغیر شکل واقعیت و سست شدن آن به واسطه ی رخنه ی هجوم تصاویر در آن . فرهنگ پست مدرن می توان به عنوان نوعی حل مساله در نظرگرفت که به هیچ وجه ذاتا غیر عقل گرا نیست." ص24-23 تبین پست مدرنیسم – هویت جمعی در این قسمت به صورت مفصل به چگونگی ارتباط مقوله مدرنیسم و پست مدرنیسم را با ساخت یابی و ساخت زدایی هویت های جمعی طبقات اجتماعی گوناگون را بررسی نموده است . اسکات لش برای آنکه بتواند فرایند مدرنیته و پست مدرن را تبین نماید از انواع تبین های جامعه شناختی صحبت میکند اومعتقد است که : " من معتقدم که چهار تبین جامعه شناختی وجود دارند که تا حدی پدیده های مدرنیسم و پست مدرنیسم را توضیح میدهند : 1- فرهنگ مدرنیستی به طرز موثری هویت بورژوازیی را بی ثبات می سازد در حالیکه بخش عمده ای از فرهنگ پست مدرنیستی به تثبیت مجدد هویت بورژوازی مربوط میشود . 2- پیدایش طبقه کارگر به عنوان یک کنشگر جمعی شرطی از شروط فرهنگ مدرنیستی است، در حالیکه فرهنگ پست مدرنیستی تسریع روند از هم گسیختن طبقه ی کارگر است. 3- این تبین مدرنیسم و پست مدرنیسم را به ساختارهای مادی و فرهنگی در حال تغییر محیط مصنوعی ربط میدهند . 4- این تبین به بررسی اقتصاد فرهنگ پست مدرن اختصاص دارد . "27-26ص او در صدد است تا از منظر خودش معنای این فرضیه های تبینی را مشخص گرداند . برای توضیح و تبین "بی ثبات شدن مدرنیستی هویت بورژوازی در پست مدرن به دوره بندی تاریخی بورژوازی بر میگردد و فرهنگ واقع گرایی را دارای نوعی قرابت انتخابی با بورژوازی نوظهور میداند و توضیح میدهد که : "...صورت های فرهنگی واقع گرا سازنده ی هویت بودند، یعنی برای شکل گیری هویت افراد بورژوا اهمیت داشتند. منظورم این است که صورت های فرهنگی واقع گرا موجب تقویت و تعمیق مجموعه عقاید و باورهایی شدند که برای هویت و منش نو پای گروه بندی نوین بورژوازی نقش بنیادی داشت... تغیر و تحولاتی که در اواخر قرن نوزدهم به بی ثباتی این هویت بورژوازیی انجامید و حوزه ی عمومی بورژوازی را در معرض انهدام قرار داد عبارت بودند از 1-کنشگران جمعی 2- طبقه کارگری که با سواد شده بودند 3- شهر نشینی . "ص29-27 ودر توضیح الگوی تبینی خود به دو نکته ضروری اشاره میکند : "در اینجا اشاره به دو نکته ضرورت دارد . نخست اینکه همچون واقع گرایی ، در این جا نیز الگوی علیت ،الگوی دیالکتیکی است . یعنی مجموعه ای از شرایط مثل پیدایش کنشگران جمعی نوین و شهر نشینی مخاطبانی ایجاد میکنند که پذیرنده صورت های فرهنگی مدرنیستی هستند و سپس این صورت های فرهنگی خود در جهت بی ثبات کردن هویت بورژوازی عمل میکنند . دوم اینکه تغیرات فرهنگی مسلما با انباشت سرمایه همراهند .همه این تغیرات رشد تک قطبی های اقتصادی،استقرار طبقه ی کارگر، گسترش شهر نشینی ... در جوامع غربی همراه بود با گذر از سرمایه داری لیبرال به سرمایه داری سازمان یافته . بنابر این مدرنیسم زیبا شناختی نوعی قرابت انتخابی با ساختارهای سرمایه داری سازمان یافته برقرار میکند . در حالیکه پست مدرنیسم همین رابطه را با سازمان نیافتگی اقتصاد و جامعه سرمایه داری برقرار میکند. "ص29پ2 باز تثبیت پست مدرنیستی استاد جامعه شناسی اسکات لش منظور خود را از باز تثبیت پست مدرنیستی یا هویت بورژوازی اینگونه بیان میکند که: " بخش بزرگی از ادبیات « مطالعات فرهنگی» به این مساله می پردازد که صور فرهنگی گوناگون « ذهن را در چه وضعیتی » قرار میدهد. به طور مثال سینمای واقع گرا وضعیت ثابتی را برای ذهن مخاطبان ایجاد میکند. در حالیکه فیلم های مدرنیستی به ذهنیت فعال تر و انعطاف پذیر تری میدان می دهند. استدلال من این است که فرهنگ پست مدرنیستی از این نظر گرایش دوباره ای به ایجاد وضعیت های ذهنی ثابتی دارد. منظور من از باز تثبیت پست مدرنیستی یا هویت بورژوازی عمدتا همین است . "ص 31 پ2 نویسنده برای اینکه بخواهد به قرابت انتخابی [4] میان فرهنگ پست مدرنیستی و هویت بورژوازی بپردازد در ابتدا به معنای بورژوازی و یا هویت و یا ذهنیت چیست می پردازد و برای این کار از مفهوم منش بوردیو استفاده میکند .او معتقد است : "...بدون تحمیل نوعی طبقه بندی به دنیای اجتماعی هرگز نمی توان معنایی از این دنیاها بیرون بکشیم . طبقه بندی کردن در عین حال ضرورتا ارزش گذاری نیز هست .از نظر بوردیو طبقات اجتماعی مختلف و زیر گروه های طبقاتی مختلف، نظام طبقه بندی متفاوتی دارند. "ص32 او برای آنکه مخاطبان فرهنگ پست مدرن را بیابد ابتدا بورژوازی را به دوسته تقسیم میکند 1- بورژوازی مسلط و قدیمی تر و 2 - بورژوازی جدید . منظور خود را از بورژوازی مسلط و قدیمی تر اینگونه بیان میکند که : " وقتی از بورژوازی قدیم سخن میگویم منظورم قسمت اعظم طبقات متوسط جدید نیز هستند. این طبقه طی دوره ی سرمایه داری سازمان یافته یا سرمایه داری صنعتی کلاسیک گسترش یافتند . طبقات جدید طبقات متوسطی هستند که با موج جدیدتر طی دو یا سه دهه گذشته و بخصوص در دهه 1980 به وجود آمده است . ...گروه بندی جدیدتر در دوره ای بوجود آمد که در آن اصول صنعتی دیگر سلطه ی فاحشی بر تنظیم و تعدیل انباشت ندارد. این طبقات متوسط جدید تر و پسا صنعتی که پایگاه آنها در رسانه ها ، آموزش عالی، امور مالی، تبلیغات، بازرگانی، و مبادلات بین المللی است، مخاطبان فرهنگ پست مدرن را تشکیل میدهد . "ص33پ1 او در ادامه بیان میکند که: "بنابر این فرهنگ پست مدرن را می توان بر اساس مجموعه نماد ها و مشروعیت هایی نگریست که منافع آرمانی این بورژوازی جدید پسا صنعتی را پیش می برد. فرهنگ پست مدرن تا حدی سازنده این گروه است ."ص 36پ2 شهر: در این قسمت اسکات لش به چگونگی تحقق فرایند های مدرنیزاسیون و پست مدرنیزاسیون را در متن و فضاهای شهری مورد ملاحظه قرار خواهد داد " شهر از جهات متعدد به مدرنیسم و پست مدرنیسم مربوط میشود. شهر یکی از علل مدرنیسم شناخته میشود یعنی توسعه ی شتابان کلان شهر های بزرگ از اواخر قرن نوزدهم چیزی است که مدرنیسم ایجاد کرده است پاریس، وین ، برلین مدرنیسم در آن رخ داده است . " سوال اسکات لش این است که : " آیا معماری و شهر ها محصولات فرهنگی هستند؟ و اینگونه به این سوال پاسخ میدهد که: آنها محصولات فرهنگی هستند به این معنا که میتوانند همچون نماد ها عمل کنند . نماد ها دارای معنا هستند ، اما به هیچ مرجع دلالتی مربوط نمی شود . سرو کار آنها با معانی است نه با واقعیت ... شهر ها و ساختمان ها فضایی فراهم می آورند که در آن کالاهای مادی و فرهنگی به گردش در می آیند و همچنین فضایی برای به گردش در آوردن مردم نیز فراهم میکنند. بنابر این شهر ها و ساختمان ها در واقع نه محصولات فرهنگی و نه محصولات مادی اند . "ص51 "دیدگاه شخصی من ( اسکات لش) این است که پارادایم های فرهنگی خود به عوامل مادی ، به خصوص به انباشت سرمایه و شکل گیری و انشقاق طبقه وابسته اند ، اما این پارادایم های فرهنگی، وقتی مستقر شوند نقش مهمی در ساخت دادن به فضای شهری ایفا میکنند. "ص52 در این زمینه دو چالش وجود دارد که هر دوی آنها پست مدرنیستی هستند : "یکی از این چالش ها متوجه جنبه ی تزئینی و حسی از بازیگوشی است و در سبک های ساختمانی خود از اقتباس های تاریخی استفاده می کند . این معماری به غایت فرد گرایانه است و هیچ اعتنایی به مفهوم شهر ندارد ، بلکه متوجه آثار جدا افتاده ی معماری است. رسم بر این است که این نوع پارادایم فضایی را پست مدرن می خوانند. نوع دوم الگوی آن تنظیم اجتماع است . یکی از مضامین آن جدا نساختن کار از فراغت است . این معماری حس نیرومندی از محلیت را به نمایش می گذارد. این پارادایم پیوند هایی با معماری اجتماع- گونه دارد .این چشم انداز شهری در ماقعی مورد حمایت نهضت های اجتماعی جدید بوده است.حس تشدید یافته ی ترکیب شدن قومیت با گروه بندی های فرهنگی گوناگون در آن دیده میشود.همچنین قسمتی از متافیزیک خیابان در آن به نمایش گذارده میشود. "ص53 اسکات لش پس از بررسی ایده های معماری فضای شهری گوتیک باروک یا یونان باستان رنسانس و بررسی نظریه آلبرتی در معماری، به برسی معماری نوین در فضای مدرنیسم میپردازد و برای آنکه مبحث فضای شهری را در مرحله پست مدرن تحلیل کند معتقد است: "...آن الگوی فرهنگی که تغییرات ساخت یافته ای را هم در مدرنیته ی آغازین و هم در مدرنیسم ایجاد کرده بود،در یک فرایند تمایز یابی ریشه داشت. نخست با تمایز یافتن فرهنگ دنیوی از فرهنگ دینی طرخ های جدید خیابان ها نه به واسطه ی نماد گرایی بلکهه با اصول عقلانی و دنیوی ریخته میشد. اما نماد گرایی در اشارات تاریخی ساختمان ها باقی ماند... معماری پست مدرن تجسم بخش تمایز زدایی است، به این معنا که سبک هاله ای جای خود را به سبکی عوام گرا و بازیگوش میدهد. کار و تلاش منسجم با امکانات یک اصل معماری( مصالح سنگ و شیشه ) رها میشود و اقتباس و ترکیب جای آن را میگیرد 3- معماری دوباره تاریخی میشود اما ارجاعات تااریخی آن سست و فرار هستند . مدلول یا معنایی که دال های پست مدرن بیانگر آن هستند ب مایه است و در خلایی از ابتذال محو میشود . "ص 57-56 به سوی اقتصاد سیاسی این قسمت که بخش پایانی فصل اول است اقتصاد سیاسی پست مدرن را با توجه به تولید ، مصرف و کالا وارگی بررسی نموده است : "...من در اینجا از اقتصاد انضمامی و تجربی حرف میزنم . نظام انباشت خود رفته رفته به نظام دلالت تبدیل میشود. یعنی ، نسبت بیشتر و بیشتری از همه ی کالاهای تولید شده شامل کالاهای فرهنگی میشود . یعنی نسبت بیشتر و بیشتری از همه کالاهای تولید شده شامل کالاهای فرهنگی میشود. این بدان معناست که ابزار تولیدی و نیز روابط تولید به طور فزاینده ای فرهنگی میشود. بنابر این روابط تولید دیگر به وساطت ابزارهای مادی تولید متکی نیستند ، بلکه شامل مسایل مورد گفتگو و ارتباطات میان مدیریت و کارکنان است ." در اینجا بهتر است اقتصاد را به لحاظ مفهومی به طرف عرضه ، طرف تقاضا و کالاهایی که موضوع عرضه و تقاضا هستند تقسم کنیم. طرف تقاضا اسکات لش در این قسمت میخواهد توضیح دهد که با توجه به طرف تقاضا، هر نوع اقتصاد سیاسی پست مدرن باید بتواند 1- مصرف اختصاصی،2مصرف و 3هویت جمعی را تبین کند . " 1- مصرف اختصاصی:این نوع مصرف مساله ی است مربوط به پیدایش تقاضا برای ارزش های مصرفی اختصاصی تر . 2- مصرف و هویت جمعی" طرف عرضه : اسکات لش در این قسمت میخواهد توضیح دهد که با توجه به طرف عرضه ، هر نوع اقتصاد سیاسی پست مدرن باید بتواند 1- مساله دار شدن اخلاق کار 2- افول معنا 3[5]- فرهنگ به مثابه ی یک بخش اقتصادی را تبین کند. و اینگونه توضیح میدهد که : " 1- مساله دار شدن اخلاق کار:...مساله پیوند میان فرهنگ و اخلاق کار حل نشده باقی مانده است.که چنین مسائلی بنیادی است و از سوی دیگر به موضوعات دائمی برای بحث و منازعه در آلمان تبدیل شده است برای مثال گسسته شدن اخلاق کار از بازارهای کار و تنظیم فرد گرایانه ای کار در مقابل نظام مبتنی بر اجتماع . 2- افول معنا 3- فرهنگ به مثابه ی یک بخش اقتصادی" اسکات لش در این قسمت سوال زیر را مطرح میکند که : "تا چه حد میتوان فرهنگ را به مثابه ی یک بخش اقتصادی در نظر گرفت؟ این بخش در اقتصاد های سیاسی معاصر تا چه قدر اهمیت دارد؟ دال هایی که در این بخش تولید میشود تا چه حد و به چه نسبت پست مدرن هستند؟ " جواب اسکات لش: ".. در بخش فرهنگی در اقتصاد های سیاسی ، کالا و خدماتی تولید میشود که اساسا فرهنگی و متمایز از کالاهای اساسا مادی اند. تفاوت میان کالاهای مادی و فرهنگی [6] به آسانی تبیین میشود . هم کالاهای مادی و هم کالاهای فرهنگی دارای ارزش استفاده و ارزش نشانه ای هستند . در کالاهای مادی: ارزش استفاده ای در خواص مادی کالا نهفته است .ارزش نشانه ای در خواص دلالت گری کالا در کالاهای فرهنگی: هم ارزش استفاده ای و هم ارزش نشانه ای در ذات خواص دلالتی آنها نهفته است . در کالاهای فرهنگی دال ها می توانند : باز نمود ،نماد،اطلاعات باشند ."ص68 او همچنین شاخه های اصلی بخش فرهنگی را مشخص میکند و معتقد است که در همه شاخه های خرید و فروشی جریان دارد : " شاخه های اصلی بخش فرهنگ: 1- آموزش2- سمعی –بصری 3- انتشارات 4- گردشگری 5- تبلیغات. در همه شاخه های خرید و فروشی جریان دارد. شاخه ی آموزش: این بخش دال های اطلاعات را تولید میکند. شاخه ی سمعی –بصری: دال های این بخش باز نمود هستند به استثنای تلویزیون که حاوی نسبت بالایی از اطلاعات است . شاخه ی انتشارات: شامل کتاب ، روزنامه ،مجله،و.... دال ها اساسا اطلاعات هستند . در داستان و شعر دال ها باز نمود می باشند شاخه ی گردشگری: مصرف فرهنگی در گردشگری اساس شامل نماد هاست نه باز نمود یا اطلاعات کالاهای فرهنگی و کالا وارگی : اسکات لش هدف این فصل را : "با توجه به خود کالاهای فرهنگی ، هر اقتصاد سیاسی فرهنگ و به خصوص فرهنگ پست مدرن باید بتواند موارد زیر را تبین کند : انواع مختلف کالای فرهنگی؛ بازنمود / نماد/ اطلاعات 1- اعیان فرهنگی به مثابه ی کالا انواع مختلف کالای فرهنگی؛ بازنمود / نماد/ اطلاعات بازنمود: به یک مرجع دلالت اشاره دارد نماد :هرگز نمیتواند به واقعیت اشاره کنند بلکه اشاره ی آنها فقط به معنا یا مدلول است. مثال: سبک های پوشاک و معماری امروز نمادین هستند نه بازنمود یعنی آنها نمیتوانند به واقعیت اشاره کنند. اطلاعات توسط بازنمود ها حمل میشود اما اطلاعات به صورت بی واسطه مورد استفاده قرار میگیرند، در حالیکه باز نمود ها چنین نیستند تلفن ،کامپیوتر، تدریس،اخبار،... شامل دال هایی هستند که کارکرد اصلی آنها حمل اطلاعات است. آهنگ پاپ سریال های عامه پسند ،فیلم ها نقاشی ها رمان ها ،و نظریه های علوم طبیعی و اجتماعی شامل باز نمود ها هستند. تفاوت بین اطلاعات و باز نمود ها : اطلاعات بیش از باز نمود ها به طور مستقیم استفاده میشود. یعنی مردم میتوانند بلافاصله بر مبنای اطلاعات عمل کنند. در حالیکه بر مبنای باز نمودها نمیتوانند دست به عمل فوری بزنند. بازنمودها با واقعیت رابطه ای دارند که اصولا می توان آنها را بهتر یا بدتر دانست و میتوان در مورد آنها مناقشه کرد. یعنی: بازنمود ها اظهار و ابراز زیبا شناختی اند در حالیکه اطلاعات شامل اظهارات توصیفی است . 2.اعیان فرهنگی به مثابه ی کالا کالایی شدن، کالا وارگی، غیر کالایی ، اعیان فرهنگی پست مدرنیسم یا دست کم یک وجه آن ، مثل هنر پاپ یا معماری مناطق تجاری جدید ظاهرا نشانگر باز کالایی شدن حوزه زیبا شناسی هستند . سه نوع نقد در مقابل کالا: 1- نقد چپ از دولت رفاهی بروکراتیک که مروج غیر کالایی شدن است. 2- نقد راست : حامی کالایی شدن خدمات رفاهی است . 3- نقد نامتمرکز چپ: بر حسب بازارهای غیر کالایی شده درک کرد . اسکات لش تعریف مقایسه ای از بازار های فرهنگی و بازار های دیگر میدهد و معتقد است که : " بازارهای فرهنگی بسیار متفاوت تر از بازار هایی عمل میکنند که خدمات اجتماعی را توزیع می کنند . بازارهای فرهنگی تا حدی وسیله ی رساندن چیزهایی به بخش های وسیع تر جمعیت هستند که بیش از آن جنبه ی هاله ای داشته و فقط در دسترس نخبگان بود .بازارهای فرهنگی از جهات مهمی شبیه بازارهای کالاهای مصرفی مثل اتومبیل ،تلویزیون و پوشاک است که در آن نیازها بر خلاف خدمات اجتماعی به صورت جمعی تعریف نمیشوند. کالا وارگی و اعیان فرهنگی: اسکات لش میگوید: "باید تشخیص دهیم که کالا ها و بازار ها ضرورتا با هم یکی نیستند . از نظر مارکس: یک کالا واجد چند خصوصیت است. مهم تر از همه این است که کالا ها چیز هایی هستند که دارای ارزش مبادله اند . و در بازار به فروش می رسند.نیروی کار، ابزار تولید و محصولات تولید شده در جوامع پیش از سرمایداری کالا محسوب نمی شدند.بلکه بیش از سرمایداری این ها فقط دارای ارزش استفاده ای بودند . سپس در سرمایه داری ابزار ها و محصولات تولید نیز واجد ارزش و ارزش مبادله ای شدند. مارکس و ارزش مبادله ای: نزد مارکس ارزش ،به مثابه ی« زمان کار انتزاعی» «خمیر مایه ی اجتماعی» کالا است. ارزش عامل مشترک در روابط مبادله است . کالا برای مارکس دارای اهمیتی چهار لایه است کالا دو خصوصیت مربوط به طرف عرضه دارد: 1- ارزش 2- ارزش استفاده در کالا 3- ارزش مبادله ای 4- ارزش استفاده برای مصرف کنندگی مارکس و بت انگاری: در بت انگاری کالا، یکی از چهار خصوصیات کالا ، یعنی ارزش مبادله ای ، به طریقی شیئی میشود و قدرتی کسب میکند که سه خصوصیت دیگر را منکوب میکند. در عین حال ،ارزش مبادله ای کالا جنبه ی انسانی کار و به طور کلی تر جنبه ی انسانی تعامل اجتماعی را سرکوب می کند ...حوزه کالا وارگی بیشتر به معنای سخن گفتن از حوزه ی مصرف است تا حوزه ی تولید...مارکس تاکید دارد کالا وارگی به معنای چیرگی اشیا بر مردم و به معنای اهمیتی است که در سرمایه داری به کالا ها ،در مقابل انسان ها ،داده می شود. این قدرت و چیرگی ناشی از کیفیاتی است که محصولات به عنوان ارزش مبادله ای دارند . بنابر این کالا یک تیپ ایده آل است. و دارای مجموعه خصوصیاتی در طرف تولید و طرف مصرف است.اگر محصولی نه به خاطر ارزش مبادله ای بلکه برای ارزش استفاده ای یا « ارزش نشانه گذاری» اش اختیار شود آنگاه به هیچ معنایی نمی توان آن را کاملا کالا دانست...مثال تابلوی هنری که یک فرد عمدتا برای ارزش شان مصرف میکنند ،کالا نیستند. کالایی شدن فرآیندی است که در حوزه ی مبادله آغاز میشود،ابتدا با مبادله وسایل مصرفی و سپس ابزار های تولید، ابتدا وسایل تجملی و سپس ضروریات، در بازار. بالخره خود نیروی کار دارای ارزش مبادله ای میشود و تبدیل به سرمایه متغیر میگردد . دو مقوله در بازتولید نیروی کار از طریق مصرف کالاهای فرهنگی عبارتند از: آموزش ، فراغت آموزش و تعلیم هرگز کالا واره نشده اند بلکه تحت حمایت های سنتی و اجتماعی اولیه ی سازمان های صنفی، خانواده، کلیسای محله و غیره بوده اند. اوقات فراغت: نخست اینکه، بخش بزرگی از اوقات فراغت وقف اشکال غیر بازاری تولید میشود مهمتر از همه می توان به خانه داری و تربیت کودکان اشاره کرد. اما همچنین کارهای ماهرانه مثل تشکیل یک گروه موسیقی پاپ یا یک تیم فوتبال نشان میدهد که نفس برداشت ما از مفهوم فراغت تا چه حد کالایی شده است .یا درباره فرهنگ که شکل اقتصادی به خود میگیرد ...به خصوص در منابع صوتی و تصویری ، نشر و گردشگری.اطلاعاتی که ما مصرف میکنیم تصاویری که می بینیم آواز هایی که میشنویم به طور فزاینده شکل کالا واره شده ای پیدا میکنند . کالا وارگی در اواخر قرن نوزدهم در فرهنگ عامه پسند و فرهنگ سطح بالا رخنه کرده است .ص 78 چه شد که کالا وارگی در سطح توده رسوخ کرد؟اسکات لش اینگونه تبین میکند که : " ... در همین زمان بود که نظام حمایتی در نقاشی از بین رفت . اما تغیر جهتی که در اینجا ، در نقاشی و موسیقی رخ داد ، نه به سمت بازار بلکه به سوی مدیریتی به شیوه ی دولتی بود ... وقتی در اواخر قرن نوزدهم کالا وارگی در فرهنگ توده رسوخ کرد – در سالن های موسیقی، ورزش های دارای تماشاچی، اغذیه فروشی های انگلیسس ، تماشاخانه ها و ... در واقع تولید فرهنگ عامه پسند از همین جا بود . "ص 78 اسکات لش با توضیحاتی درباره کالا وارگی میخواهد خاستگاه کالا وارگی ومصرف و فرهنگ توده را توضیح دهد و این سوال را مطرح میکند که : آیا فرهنگی که توده ها مصرف میکنند رفته رفته کالا واره تر میشود؟ " ص79 و اینچنین توضیح میدهد که: " بنابر این کالا وارگی حضور مهمی در خاستگاه های مدرنیسم و فرهنگ عامه پسند دارد که هر دو در نیمه ی دوم قرن نوزدهم آغاز شدند...در این جا تلوزیون جایگاه مرکزی دارد. خریدن یک دستگاه تلوزیون به معنای وارد شدن در مبادله ی کالا است ... و میتوان استدلال کرد که آنچه از طریق تلوزیون در معرض دید ما قرار میگیرد به طور فزاینده ای کالا واره میشود. اما استفاده از شبکه های خصوصی تلوزیون همراه با گسترش آموزش عالی، در جهت توزیع بازاری تصاویرغیر کالا واره عمل میکند."ص79 و اسکات لش بعد از توضیخاتی در این خصوص سوال دیگری را در جهت هدایت بحث به سمت پست مدرن مطرح میکند که: " آیا تمایز زدایی پست مدرنیستی همانند فرایند کالا وارگی ژرف فرهنگ در جوامع معاصر است؟ آیا در منطق کالا وارگی فرهنگ چیزی مستتراست که در لحظه ای معینی فرهنگ توده ای و مبتنی بر تصویر و تماشا خلق میکند که می توان آن را پست مدرن نامید؟ و اینگونه توضیح میدهد که: " این همان نوع فرهنگ توده ای است که همراه با تجاری شدن و تبلیغات و غیره در کل کانون توجه نظریه ی « فرهنگ توده ای » بوده است ... فرایند پست مدرن شدن تا حد زیادی نشانگر پیروزی کالا وارگی نه فقط در فرهنگ توده ای بلکه در فرهنگ نخبگان است که بیش از این فرهنگ هاله ای و به طور بالقوه انتقادی بوده است. ایمن موضع که فرایند پست مدرن شدن را با کالایی شدن یکسان میدانند در واقع بسیار جدی گرفته شود. اما با رعایت این احتیاط ها که : 1 فرهنگ پست مدرن تصویر و تماشا باید نه چندان به مثابه ی استمرار کالا وارگی، بلکه بیشتر به مثابه « رده بندی » متفاوتی از کالا وارگی نگریسته شود 2 کالایی شدن یکی از چندین فرایند تمایز زدایی در فرهنگ پست مدرن است . 3. پست مدرنیسم صورت های مترقی و ارتجاعی دارد. "ص80 فصل دوم پست مدرنیسم و نظریه اجتماعی تبار شناسی و بدن بخش یک پست مدرنیسم و نظریه اجتماعی- تبار شناسی و بدن : فوکو دلوز نیچه تبار شناسی چیست؟ نه فقط همتایی نظری برای تحولات پست مدرنیستی در هنر ها فراهم آوردهاست بلکه افزون بر این ها و مهمتر از همه ی اینها از سوی طرفداران اصلی اش جانشین بالقوه ی مارکسیسم دانسته شده است ، به عنوان شالوده ی اصول و آموزه ا برای شمار کثیری از خرده مبارزه ها در سرمایه داری تکه پاره ی امروزی ...ص 82 تبار شناسی با توافق همگانی با معرفت، قدرت و بدن سرو کار دارد ...ص82پ2 نظریه ای درباره بدن برای نظریه ای اجتماعی شایان اهمیت است. فوکو : بدن منفعل "در دوره کلاسیک ...روح و گفتمان از بدن جدا بود ، معرفت از بیرون و از طریق سرکوب مستقیم به بدن مربوط می شد ... در عصر مدرن شاهد بازگشتن روح به جسم و یگانه شدن این دو با هم و شاهد تغییر گفتمان و وارد شدن باز نمایی به خود بدن و تشکل یافتن ، فردی شدن و بهنجار شدن بدن ها، تجدید آرایش و پروراندن بدن ها به نفع باز تولید جامعه بوده ایم ." ص84پ1 در دیوانگی و تمدن فوکو نشان میدهد که عقل و بی عقلی در طول دوره مطلق گرایی از هم جدا شدند . یعنی در برهه ای از زمان که کلمات محتوای حسی خود را از دست دادند بدن دیوانگان از روشنایی عقل جدا و محبوس شد . در مقابل مدرنیته شاهد پیدایش بیمارستان ها ی روانی بود که گفتمان حاکم به وسیله ی آنها و از طریق خانواده ها و شعور ناسالم بدن های دیوانگان را بهنجار و تجمیع کرد. 84پ2 در کتاب تولد درمانگاه: متون پزشکی دوره ی کلاسیک ریشه در فلسفه ی بازنمایی داشتند، استنباط هایی که درباره اندام های زنده به عمل می آمد قیاسی بودند، کلمات به بخش های مختلف بدن اطلاق میشد نگاه پزشکی در سطخ بدن ها مانده بود و درون تاریک بدن ناشناخته مانده بود. در مدرنیته شاهد پیدایش درمانگاه بود زیرا پزشکان بدن و اندام های بدن را شناختند . در کتاب نظم چیزها ( کلمات و چیزها) : در دوره کلاسیک بدن ها به طور کامل ناپدید میشوددر دوره مدرن درباره یبدن آنچه ادراک میشود در مرکز گفتمان قرار میگیردص85پ2 در کتاب مراقبت و تنبیه : فوکو در تبار شناسی تنبیه و رابطه ی جنسی تقریبا فقط از اراده ی معطوف به دانشی سخن میگوید که بدن ها را از هم می گسلد حالی آن که امر اجتماعی را باز تولید میکند . تاکید کاملا صریحی بر بدن دارد. ... به طور مستقیم به تبار شناسی اخلاق می پردازد . از نظر او تنبیه و انظباط از طریق نوعی فرایند اجتماعی شدن، حافظه ای برای مجرمان و نیز برای کل جامعه خلق میکند . این خافظه در سطح ناخود آگاه وجود دارد در عین خال عامل کنترل اجتماعی نیز هست و به نفع باز تولید اجتماعی انجام وظیفه میکند .86-85 فوکو در مقابل حافظه و گفتمان ، زبان غیر گفتمانی را مطرح کرده است ...این زبان غیر گفتمانی جزئ لاینفک زندگی روزانه می دانست....که منبعی برای مقاومت در برابر این انقیاد است. ص87پ1 دولوز: در کشاکش میل و جامعه دولوز ادوپی شدن میل را رد میکند و مدعی است که اودیپی شدن محصول جامعه سرمایه داری است، همراه با فرو پاشی روابط مبتنی بر سنت در جوامع ما قبل سرمایه داری مساله کنترل اجتماعی پیش می آید. تنها راهی که برای سرمایه داری باقی می ماند این است که خانواده از طریق ادویپی شدن کارکرد های اجتماعی را بر عهده بگبیرد.ص101-100پ3 "دلوز در پروراندن مفهوم بدن بسیار جلوتر از سایر نظریه پردازان پسا ساختار گرای فرانسوی رفته است. ... از بدن بدون اندام سخن میگوید.... مقصود دولوز این است که ما پیکر خود را بر اساس سازمان زیست شناسی خود تجربه نمیکنیم . ما نباید پیکر خود را بدین سان درک کنیم." ص102پ2 "...او نقش مهمی در شکل گیری مفهوم غیر ارگانیک بدن داشته است. ص103پ1 نیچه:بدن و منابع آن "نیچه از بدن بر خلاف فوکو و دلووز بدن را تجسم مادی یک مفهوم نمیداند بلکه به عنوان یکی از مجموعه واژگان زیست شناختی سخن میگوید مثل فیزیولوژی ارگانیسم حس لذت حسی ." ص103پ2 "برای نیچه معرفت از کارکرد های بدن است در واقع توان کسب دانش مهم ترین اندام بدن انسان است." ص104پ1 از نظر نیچه " بدن هم عاملیت است هم ساختار. عاملیت است مادامی که مبادرت به تولید مثل میکند ، و ساختار است مادامی که در جریان تولید باز تولید میشود. ... عناصر کارکردی ارگانیسم ، خود اندام ها هستند بدن یک ساختار سیاسی است که در آن سلول ها و بافت ها مبارزه میکنند اندام های فرو تر و پست تربه انقیاد اندام های عالی تر در می آیند، اندام های بدن و همچنین کل کثرت رویداد های درون ارگانیسم معلول اراده ی معطوف به قدرت آن هستند." ص105پ2 "اندام ها و به خصوص اندام های حسی در تصور نیچه از بدن بنیادی هستند، این تصور اختلاف بارزی با بدن بدون اندام دولوز و فوکو دارد." ص106پ2 از نظر نیچه " تعادل میان نیرو های جسمانی و روحانی دو اصل سنگ بنای گفتمان اخلاقی زیبا شناسی و معرفتی است . برای مثال زیبا شناسی نیچه ای برای آن آفرینش هنری ارزش قائل است که طی آن تولید اثر هنری به تولید مثل گسترده ی بدن های تولید کننده و مصرف کننده منتهی شود." اخلاق بردگی که محتوای غیر جسمانی دارد ، خود رابه بدن های نحیف می چسباند ،زیرا این اخلاق در جهت تولید مثل گسترده ی آنها عمل میکند . بدن های نحیف قادرند این دستگاه ارزشی را به بدن های قوی تحمیل کنند که بدین سان آن ها تضعیف شده و تحت سلطه ی ضعیف تر ها در می آیند. اما چنین اخلاقیاتی برای کل نوع بشر نابود کننده ی زندگی است. ارزش های واحدی می توانند در یک مقطعی از زمان نابود کننده ی زندگی و در مقطعی دیگر تشدید کننده ی زندگی باشد. 111-110 بحث نیچه در باره بدن در زمینه ی چگونگی تاثیر گفتمان بر بدن نیست بلکه در این باره است که بدن چگونه می تواند از گفتمان استفاده کند...حتی وقتی که ارزش ها برای بدن کارکردی نداشته باشند نیچه آنها را به شکل جامعه ربط نمیدهد بلکه آنها را منحصرا به منزله ی ارزش های بردگان می نگرد. ص112پ2 فصل سه : پست مدرنیته و میل: نظریه پردازان اصلی در این بحث عبارتند از: میشل فوکو، ژیل دولوز ،هابر ماس نظریه اجتماعی به مثابه میل نظریه پست مدرن ، از نظر فوکو ، لیوتار، و دلوز به معننای قرار دادن روایت یا داستان در مقابل گفتمان است . ص119پ1 برای نظریه پردازان فرانسوی ، پست مدرنیته نظری بالاتر از هر چیز ،متارکه ای است با ساختار گرایی . و در تعارضی شدید با تجلیات ساختار گرایی نقطه پایانی بر تفوق گفتمان، متن، کلمه و دال نهاده است افول تفوق نوشتار ...نظریه اجتماعی در فرانسه فعلی به دو اردوگاه تقسیم میشود : 1-مدرن ها و ساختار گراهایی مثل بارت، لکان، دریدا که نلهم از دوسوسور می باشند و پست مدرن هایی مثل فوکو دولوز و لیوتار که ملهم از نیچه اند . ص119پ2 نظریه میشل فوکو : زیبا شناسی تعدی "میشل فوکو کل مجموعه ی آثار خود را بازگویی جستجوی بشر در پی خود شناسی و بهایی که باید درنتیجه ی موفقیت های این جستجو پرداخته شود دانسته است جستجوی بشر در پی خود شناسی به چندین گفتمان منجر شده است . فوکو مفهوم غیر گفتمانی را در سال 1960 پرورانید که می توانست برای واکنش یا مقاومت در برابر گفتمان مورد استفاده قرار گیرد . در همین زبان غیر گفتمانی یا حافظه ی مخالف است که فوکو کار خود را باز می شناسد . " ص120پ2 "شاید سود مند ترین شیوه ی درک این مدل بر حسب مفاهیم « همان » و «دیگر » باشد. فضای همانی با روشنایی مشخص میشود ؛ این فضا فضای گفتمان است. عناصری که فضای « دیگری» را مشخص میکندد قلمرو تاریکی عناصری هستند که توسط گفتمان و ( همانی) خذف میشوند، اینها عبارتند از جنون، رابطه ی جنسی، میل و مرگ ." ص120پ2 در دیوانگی و تمدن : "فوکو نشان میدهد که رابطه ی جدیدی میان کلمات و چیز ها بود که شرط وجود گفتمان متفاوتی درباره ی جنون بود ، گفتمانی که دیوانه را بطور سیستماتیک حذف و به قلمرو دیگری» در می انداخت... این قلمرو دیگری شباهت زیادی به نا خود آگاه فروید دارد . زبان غیر گفتمانی در فضای بین همانی و دیگری به مبارزه علیه مرگ همچنان پای می فشارد . کنش های فرهنگی پست مدرن برای تغذیه خود از مضامین دیوانگی و رابطه ی جنسی استفاده میکنند نقدی علیه قلمرو گفتمان و انواع ذهنیت های بنا شده به دست گفتمان مطرح میکنند . عناصری از این مدل در دیوانگی و تمدن و نظم چیز ها مشهود است. "122-121ص "یکی از نافذ ترین مضامین نظم چیز ها مضمون زایش ادبیات است . فوکو معتقد است در آغاز سده ی 19 و پیش از زایش ادبیات ، هر فضایی که علیه مرگ گشوده می شد، به اشغال دین در می آمد." ص123پ2 "زایش ادبیات به این معناست که زبان، مرز های گفتمان را به هم بریزد و وارد قلمرو دیگری(مرگ،دیوانگی،جنسیت) شود. این کار از طریق شکستن حریم های مقدور میشود.123"ص پ2 "در سده ی نوزدهم ،که مفهوم جنسیت موضوع گفتمان شد جنسیت به حوزه ی دیگری رانده شد و یا به ناخود آگاه تبعید گردید. با شکستن حریم ها ،امر نفسانی دوباره پدیدار میشود و با زبان غیر گفتمانی سخن میگوید." "زیبا شناسی فوکو به وضوح زیبا شناسی پست مدرن است زیرا راه خود را از فرمالیسم جدا می سازد و مبنای آن در ناخود آگاه است. پست مدرنیته یی فرهنگی یا زبان غیر گفتمانی در فضایی بین گفتمان و نا خود آگاه قد علم میکند .صور ناخود آگاه از طریق این زبان غیر گفتمانی ،مرز فضای گفتمان را زیر پا می گذارد ." دولوز از دلالت تا احساس :" از نظر دولوز امر پست مدرن به معنای فرهنگ احساس است نه فقط برای نقاش و نقاشی بلکه برای مصرف کننده هنر . " پست مدرنیته فرهنگی یک تیپ ایده آل "خطوط اصلی پست مدرنیته: اثر گذاری بر بیننده، مصرف کننده و بر عموم مردم از طریق ناخود آگاه است. امواج لیبیدویی تجسم یافته در یک کتاب یا موسیقی نیروهایی ایجاد میکند که وقتی به بدن های مصرف کنندگان برخورد میکنند، از طریق چشم و گوش موجب بر انگیختن احساس میشوند. و تاثیراتی بر ناخود آگاه میگذارند. از طرفی پست مدرنیته زیبا شناختی نقد نیز هست: نقد گفتمان علوم اجتماعی و همچنینی نقد گرایش های باز نمودی و فرمالیستی در هنر. نقد علوم انسانی در دوره ی پست مدرن با چنین نقدی تکمیل میشود". ص148-146 مدرنیته یا مدرنیسم ؟ وبر و نظریه ی اجتماعی معاصر "وبر با مدرنیسم زیبا شناختی آشنا بود . بهترین شرح در اثبات مدرنیستی بودن جامعه شناسی وبر را میتوان در جامعه شناسی دین او یافت . که در این جا درباره ی پنج حوزه ی ارزشی بحث میکند(حوزه های اقتصادی، سیاسی، زیبا شناختی، شهوانی، فکری) که در دوره ی مدرن به صورت خود آگاهانه از هم تمایز یافته اند . او درباره ی هر یک از این حوزه ها در قالب یک دوره بندی سه مرحله ای سخن می گوید ، مراحلی که بی شباهت به دوره های بدوی، دینی – متافیزیکی ، و مدرن هابر ماس نیستند. مرحله دوم در بر گیرنده ی ادیان جهانی، و به طور تلویحی جهان شناسی های عقل گرایانه است. مرحله سوم بیانگر تعبیر مشهور وبر از چند گانگی خدایان و اهریمنان مدرن است . در مورد هر یک از این حوزه های ارزشی، وبر روی شباهت های دوره ی مدرن با دوره بدوی و عدم شباهت های مرحله مدرن با مرحله ی دینی – متافیزیکی تاکید میکند . وجوه اشتراک مرحله ی مدرن و بدوی از ویژگی های مدرنیسم زیبا شناختی نیز هست ند." بخش دو : فرهنگ پست مدرن: نظریه انتقادی و فرهنگ پست مدرنیستی: افول هاله "از میان سه چهره جدی و اصلی نظریه انتقادی، والتر بنیامین است که به ارائه ی یک جامعه شناسی فرهنگ بسیار نزدیک است . ...او از مهم ترین جامعه شناسی فرهنگ در نظریه انتقادی است و هرگز یک مدرنیست محسوب نمیشود بلکه در عوض تحلیل های او پیوند مهمی با زیبا شناسی اخلاق و سیاست پست مدرنیسم دارند." ص222پ2 "ارزش دادن بنیامین به محصولات فرهنگ عامه پسند ، با زیبا شناسی پست مدرنیستی همخوانی دارد ." مفهوم هاله ی بنیامین : "مقصود بنیامین از این مفهوم عمدتا یکتایی، و منحصر بودن اثر هنری است . از نظر او این ویژگی از سوی ابزار های نوین بازتولید مکانیکی هنر مورد چالش قرار گرفته است و این یکتایی و منحصر به فرد بوداثر هنری همچون بیانگر انزوا و جدایی آن از امر اجتماعی است هم از نظر دسترس ناپذیر بودن و هم از نظر فقدان تاثیر سیاسی ... اما صورت فرهنگی پست مدرنیستی فاقد این هاله است."ص225پ1 نتایج تحلیل بنیامین : 1- هر متن فرهنگی می تواند هاله ای یا غیر هاله ای باشد . 2- مصرف یا پذیرش یک متن ممکن است هاله ای باشد یا نباشد بسته به این که آیا به صورت فردی مصرف میشود یا به صورت جمعی، یا این که آیا مخاطبان این متن فرهنگی را در خالت مستغرق نظاره کند یا با حواس پرتی . 3- خود فرایند تولید می تواند هاله ای یا غیر هاله ای باشد که باز هم بسته به این است که آیا به صورت فردی تولید می شود. 4- نهاد های هنر می توانند موجب تقویت هنر هاله ای و یا غیر هاله ای شود . 5- هنر غیر هاله ای دارای کیفیت سیاسی است که صور فرهنگی هاله ای فاقد آن هستند 6- پایان هاله ضرورتا به معنای محو تمایز میان امر فرهنگی و امر اجتماعی است ." ص229پ2 افول هاله موجب محو ناقص و گزینشی مرزهای میان فرهنگ سطح بالا و عامه پسند میشود . این همجواری نوین فرهنگ عامه پسند / سطح بالا چندین شکل گوناگون دارد که هر یک نتایج سیاسی و زیبا شناختی متفاوتی دارند . ص237 پ2 فصل هفت: گفتمان یا تصویر؟ پست مدرنیسم به مثابه « نظام دلالت» در این فصل تماما به سینمای پست مدرن –عکاسی ، نقاشی پست مدرن- تائتر پست مدرن – فیلم های پست مدرن هنر های بصری و ... را مورد بحث وتشریح قرار داده است. واینگونه نتیجه گیری نموده است که: " ما در فرهنگی زندگی میکنیم که از جهات مهمی فرایند تمایز زدایی و بنابر این پست مدرن شدن را از سر می گذراند. ... سخن من این بوده است که دلالت پست مدرن از چند نظر نظام دلالت تمایز زدایی شده ای است: 1- دلالت پست مدرن ، نظام دلالت تصویری و جدا از نظام دلالت گفتمانی است . دلالت از طریق شکل به جای کلمه به معنای دلالت دلالت نشانه ای است . . تصاویر یا هر شکل دیگر ی که دلالت نشانه ای داشته باشد ، از طریق شباهت با مرجع دلالت موفق به این کار میگردد. و دال هایی که شبیه مرجع دلالت هستند ، کمتر از دال هایی که شبیه مرجع دلالت نیستند از مرجع دلالت متمایزند." "کم ارزش شدن معنا در دلالت پست مدرن در عین حال تمایز زدایی دال و مدلول است.این تمایز زدایی دال ومرجع دلالت نه فقط به تجربه کردن زندگی روزمره به مثابه هیات زمانی – مکانی دال ها مربوط است بلکه به محتوای خود محصولات فرهنگی نیز مربوط میشود . " بخش سه : مدرنیسم و پست مدرنیسم و همبسته های اجتماعی آنها فصل هشت:مدرنیسم و هویت بورژوازی: هدف از این فصل: " می کوشم نشان دهم که امر « مدرن» یگانه ای وجود ندارد بلکه کثرتی از مدرنیسم ها وجود دارد که هر یک ویژگی ها و معانی ملی مختص به خود دارند .مدرنیسم بر اساس سرنگونی ارزش ها ی نظم، آرامش، ثبات ، اقتدار و توازن که متعلق به بورژوازی ملی یا شهری است تعریف کرده ام " ص315پ1 مدرنیسم وینی تا اندازه ای زیادی در خلاف جهت پروژه ی روشنگری حرکت میکند . که باید اساسا بر حسب رابطه بورژوازی با اشرافیت درک کرد. مدرنیسم پاریسی نشانگر ژرفا یافتن عقلانیت روشنگری است . رابطه بورژوازی با حرده بورژوازی اهمیت قاطعی دارد مدرنیسم برلین آمیزه ای است متفاوت و غریب تر. گاهی غیر عقلانیت تشدید یافته ای را تجسم بخشیده است و در اوقاتی دیگر به سمت عقلانیت هر چه شدید تر گرویده است، گاهی اوقات ظاهرا به منطق هیچ یک از این مقوله ا تن نمی دهد . ودر این شهر رابطه بورژوازی با دولت تعین میشود . " ص 287 پ2 فرضیه اصلی این فصل: فرضیه کلی : متزلزل شدن هویت پایدار بورژوازی ، پیدایش مدرنیسم را امکان پذیر ساخت که آن نیز به نوبه خود هویت بورژواری را ناپایدار تر ساخت و آن را به نوعی محفل فرهیخته تبدیل کرد. فرضیه تطبیقی:مدرنیسم های گوناگون را می توان با بررسی انواع گوناگون هویت های بورژوازی پیدا کرد. مدرنیسم «واقع بودگی » فرهنگی و اجتماعی "ادعای اصلی در این جا این است که مدرنیزاسیون فرایند تمایز یابی حوزه های فرهنگی و حیطه فرهنگی از حیطه اجتماعی است. مدرنیسم از اواسط سده نوزده عیان میشود اما شرایط اجتماعی موجودیت آن فقط از اواخر سده ی نوزدهم همه جا گیر میشود. نقطه ی نهایی این فرایند تمایز یابی است ،نقطه ای که در آن همه ی حوزه های مذکور به خود مختاری تمام رسیده اند . بنا به این تعبیر خود مختاری کامل با خود مختار شدن تمام امر اجتماعی همراه است . هر دو حوزه ( حوزه اجتماعی و حوزه زیبا شناسی) با هم همزیستی دارند اما هر یک بر اساس واقع بودگی مختص به خود. " ص288 پ2 "اولین گام های مدرنیزاسیون فرهنگی از طریق تمایز یابی را می توان در مقایسه ی ادیان جهانی مدرن تر با فرهنگ جوامع بدوی مشاهده کرد. ادیان جهانی نشانگر پیشرفتی نسبت به جوامع بدوی هستند . در ادیان جهانی امر مقدس از امر اجتماعی متمایز می شود. در فرایند مدرن شدن در مدرن اولیه هستارهای نمادین به صورت روز افزون از هستار های واقعی تمایز می یافتند".ص290 پ 1 "اکنون میتوان در باره ی پیدایش مراتب زندگی یا حوزه های ارزشی خود مختار سخن گفت. اما هنوز خود مختاری تمام عیار در حوزه فرهنگی به انتها نرسیده است. فقط با رشد و گسترش تمایز یابی ریشه ای تر در دهه های پیرامون آغاز قرن 20 امکان سخن گفتن از مدرنیته ی کامل میسر است. این خود مختاری ریشه ای حوزه های فرهنگی ، مستلزم ترک گفتن قاطعانه چیزی است که تحت عنوان بنیان گرایی[7] شناخته میشود... همه این بنیان گرایی ها مورد چالش های کوبنده ای واقع شدند که شاید موثرترین آنها شک گرایی نیچه در مدرنیسم فرهنگی بوده باشد ." ص291پ2 "... در حوزه زیبا شناسی ترک گفتن قطعی نظم از بیرون تحمیل شده نقش کاملا بنیادی دارد و در حوزه اجتماعی چهار پدیده موازی را که همه مستلزم در هم ریختن بنیاد ها ، نظم و ثبات اند می توان شناسایی کرد از این قرار ند: طرد تاریخ، شهر نشینی و در هم ریختن حس پایداری زمانی و مکان،نهاد نفس و من، چالش با سیادت بورژوازی. 295 -293 انقلاب مدرنیستی مسلما به معنای گسستن از ذوقیات زیبا شناختی سنتی است که زیبا شناختی بنیان گرای مبتنی بر نظم بود. بنابر این انقلاب مذکور مستلزم گسستن از نه فقط محتوا، بلکه همچنین از شکل زیبا شناختی سنتی بود. "ص297پ1 مدرنیسم عامیانه در برابر مدرنیسم باروک: پاریس و وین "مدرنیسم زیبا شناختی در هر دو شهر مشروط به ناپایدار شدن هویت بورژوازی به واسطه ی فوران طبقات عوام در حوزه ی عمومی بود." وین: "در وین ارزش های مدرنیستی تا حدی به واسطه اهمیت فرهنگ کاتولیکی و اشرافی پا بر جا بود" ص315پ1 در مدرنیسم فرهنگی وینی این ناپایداری هویت بورژوازی کم و بیش به صورت روانشناختی ثبت و ظبط شده است یعنی بر حسب تهدید غرایز برای عقلانیت «من». مدرنیسم وینی که دوره ی شکوفایی آن کوتا ه تر از مدرنیسم سایر شهرهای بزرگ بود کمتر از همه ی مدرنیسم های دیگر مبارزه جو و انتقادی اجتماعی بود ".ص304 پ1 "بنابر این در مدرنیسم وینی اشرافیت درباری در رابطه با بورژوازی وین مهم ترین طبقه ی اجتماعی بود. فوران طبقات عوام( خرده بورژوازی و طبقه ی کارگر تا حدی موجب ناپایداری هویت بورژوازی در وین شد مرکز اشرافیت سالاری امکان تثبیت دوباره ی فرهنگ بورژوازی را فراهم کرد و بنابر این مدرنیسم تا حدی محافظه کار شد." طبقه اجتماعی و کاربرد های فضای شهری وین در وین شاخص نیروی واژگون کننده هویت بورژوازی : " نوع هویت بورژوازی که به استدلال من( اسکات لش) هویتی باروک بود...تا اندازه زیادی مشروط به حظور موثر اشرافیت درباره ی کاتولیک بود ." ص334پ2 پاریس: "در مدرنیسم فرهنگی پاریسی: همین فرایند ناپایداری هویت بورژوازی به صورتی مستقیم تر به صورت جامعه شناختی تر ثبت گردیده است." ص300پ2 "طبقات عوام و بخصوص خرده بورژووازی مهم ترین طبقات اجتماعی در رابطه با بورژوازی پاریسی بودند .حمله به پایه های هویت بورژوازی در پاریس از سه جهت صورت می گرفت : از سوی طبقات عوام، از سوی غرایز، از سوی خود شکل کالایی" ص305 طبقه اجتماعی و کاربرد های فضای شهری پاریس: "در پاریس فضاهای شهری ، بسیار بیش از هر جای دیگری عوامانه و بی طبقه شد . امکان ورود طبقات عوام به فضاهای جدید فراهم بودو این مرئی شدن اجتماعی در پاریس در مدرنیسم زیبا شناختی خاص این شهر ثبت شده بود .ص309پ2 این فوران طبقات عوام در حیطه ی عمومی پاریس نوعی چهره بی طبقه داد مرزهایی که طبقات اجتماعی را تقسیم میکرد بی طبقه شدند عرصه ای برای تعاملات و ارتباطات بین طبقه ای گشوده شد"ص310 پ1 "مدرنیسم پاریسی از نظر نیروی واژگون کننده هویت بورژوازی از همه شاخص تر است. در فرانسه این نیرو «طبقات عوام» و به خصوص خرده بورژوازی بوه است." ص334پ2 برلین:دولت در برابر جامعه مدنی: شهر و مدرنیزاسیون دولتی "در برلین هویت بورژوازی یکی از ویژگی های ممتاز به حساب میآید این هویت در آلمان مشروط به قدرت و سلطه ی دولت بود. "ص334پ2 "شکل گیری بورژوازی در برلین به واسطه رابطه اش با دولت شکل گرفت. ارزش های مدرنیستی توسط دولت مداری بود که قویا انتشار می یافتند. ... ماهیت دولت مدار عناصر سازنده ی هویت بورژوازی آلمانی را مجزا میساخت . امر مدرن در برلین از جهت بسیار مهمی ضد دولتی یا غیر دولتی است" ص315پ1 ارتباط میان بورژوازی و جامعه ی مدنی چیست؟ " من جامعه مدنی را به معنی انگلیس – آمریکایی این مفهوم درک میکنم... جامعه مدنی به معنای همه آمال و نوید هایی است که لیبرالیسم تنویر یافته و عده ای آن را به ما میدهد مثل خقوق کامل شهروندی ، اتحادیه های کارگری آزاد، حکومت نمایندگی، فرهنگ مستقل از کنترل دولتی"ص335پ1 "در سده های اول مدرنیته، مدرنیزاسیون مستلزم خود مختاری ناقص حوزه های فرهنگی و زیبا شناسی است، به طوری که فرهنگ سازنده ی هویت بورژوازی است. با بسط فرایند خود مختار شدن و پیدایش مدرنیسم ، فرهنگ یا چنان دسترسی ناپذیر میشود که دیگر نقش مثبتی در بر ساختن چنین هویت پایداری نمی تواند داشته باشد، و این وضعیت عمومیت بیشتری دارد . فرهنگ مدرنیستی خود مایه ی بی ثباتی و تضعیف هویت بورژوازی میشود. اگر اختلاف منافع بورژوار کارگر، تناقض اجتماعی سرمایه داری است، آنگاه پیدایش فرهنگ مدرنیستی همان چیزی است که تناقض فرهنگی نامبیده اند و این دو تناقض سرمایه داری از ناسازگاری رو به رشد بورژوازی و جامعه مدنی سر بر می آورد." ص336-335 فصل نه :مدرنیزاسیون و پست مدرنیزاسیون در آثار پی یر بوردیو "تحلیل های مدرنیزاسیون و پست مدرنیزاسیون درجامعه و از طرف دیگر پاسخ به این پرسش که آیا پی یر بوردیو را میتوان تحت عنوان مدرنیست یا پست مدرنیست تعریف کرد" ص340پ1 "در دهه پایانی قرن بیستم جامعه شناسی فرهنگ رشد و گسترش می یابد. و پرنفوذ ترین جامعه شناس فرهنگ پی یر بوردیو است ". ص338پ1 پی یر بوردیو درباره ی جوامع سنتی و جامعه ی مدرن مطالبی نوشته است اما به نظر نمی آید که نظریه ای در باب مدرنیزاسیون داشته باشد. اسکات لش معتقد است : "در آثار پی یر بوردیونظریه ای در باب مدرنیزاسیون و پست مدرنیزاسیون مستتر است ...که باتحلیل آثار او مطالب زیادی درباره مدرنیسیم و پست مدرنیسم بیاموزیم."ص 339 فرایند مدرنیزاسیون در آثار پی یر بوردیو : بازارها و میدان ها "این قسمت به فرایند مدرنیزاسیون در آثار بوردیو اختصاص دارد. این بررسی از طریق مفهوم میدان ها به پیش خواهد رفت . در این قسمت استدلال من ( اسکات لش) این است که میدان های مورد نظر بوردیو شباهت بسیار زیادی به مراتب زندگی »اقتصادی،سیاسی،و غیرهی ماکس وبر دارد و اینکه مدرنیزاسیون فرایند تمایز رو به رشد این میدان ها از حالت وحدت اولیه در جوامع سنتی است. بوردیو از چندین میدان سخن میگوید : برای مثال از میدان زیبا شناختی ،میدان قانون،میدان سیاسی، میدان فرهنگی ،میدان آموزشی، و میدان دینی. هر یک از این میدان ها بر اساس الگوی یک بازار در نظر گرفته میشوند که برای کالاهای نمادینی که در هر میدان تولید میشود تولید کنندگان و مصرف کنندگانی وجود داد. برای مثال میدان هنر متشکل است از نقاشان،خریداران آثار هنری،مدیران موزه ها و از این قبیل. نکته در این جاست که فرایند مدرنیزاسیون و تمایز یابی در عین خال فرآیند خودمختار شدن میدان ها نیز است یعنی در جوامع مدرن تحول هر یک از این میدان ها ی گوناگون منطق خودمختار مختص به خود دارد. طی فرآیند مدرنیزاسیون این میدان ها به چیزی دست می یابند که وبر آن را نوعی خود- قانونگذاری می نامد."ص341-340 مدرنیزاسیون : بازارها و میدان ها "بوردیو یکی از جامعه شناسان مهم مدرنیزاسیون است . او کار خود را با نوعی دوبخشی سنتی و مدرن آغاز میکند. که اولی مبتنی بر مطالعات انسان شناختی او در الجزایر است . روش گشت و کشف اقتصادی اصل سازندهی تخلیل های دربارهی جوامع سنتی و مدرن است . جوامع سنتی با مبادله بیواسطه ی هدایا شناخته می شوند، و جوامع مدرن بر حسب مبادله هایی که به واسطه بازار صورت میپذیرند . کار روی میدان ها تا کنون کانون اصلی توجه بوردیو بوده است . میدان ها برای بوردیو همان ساختار ها هستند . بازارها با این که با میدان ها یکسان نیستند ،چهارچوب اسکلت میدان ها را تشکیل میدهند".ص342پ2 مفهوم بازار و میدان ها "وبر و پیر بوردیو :در اوایل دهه 1970 بوردیو تحت تاثیر جامعه شناسی دین وبر بود. او مدل تغییر دینی وبر را در چهارچوب بازارهای فرهنگی پیاده میکند." بدین ترتیب: "روحانیون(بروکراتیک) و پیامبران(کاریزماتیک) وبر تبدیل به تولید کنندگان کالاهای نمادین میشوند که برای جلب مصرف کنندگانی از میان عوام الناس با یکدیگر رقابت می کنند. در این زمینه سه عنصر اقتصاد فرهنگ وجود دارد: 1)طرف عرضه یا تولید کنندگان کالاهای فرهنگی 2) کالاهای نمادین یا خود محصولات . 3) طرف تقاضا یا مصرف کنندگان کالاهای فرهنگی." ص343پ 1 "بازارهای نمادین کالاهای هنری و میدان های متناظر با آنها ( موزه ها ، منتقدان روزنامه ها ، کالج های هنر و...) در جوامع «تمایز نیافته ی » سنتی وجود ندارند، بلکه فقط با تمایز یابی در فرایند مدرنیزاسیون به وجود می آیند . یعنی نزد بوردیو مدرنیزاسیون تا حد زیادی در تمایز یافتن و خود مختار شدن میدان ها نهفته است. خقیقت این است که میدان های مورد نظر بوردیو ( میدان علمی،سیاسی، فکری،و ...) خود مختاری بیشتری از رو بناهای آلتوسر دارد. اما خود محتاری یا خود قانونگذاری آنها کمتر از مراتب زندگی مورد نظر وبر است."ص344پ1 خود مختار شدن بوردیو : به این معناست که در هر حوزه ی معینی دو میدان تولید وجود دارد: میدان تنگ دامنه ،میدان پهن دامنه میدان تنگ دامنه ی تولید با خود میدان تخصص هم گستره است . محصولات برای سایر تولید کنندگان ( عاملان و نهاد های همان میدان) تولید میشود . طرف عرضه در عین حال طرف تقاضا نیز هست . این میدان مرکب از عاملان و نهاد هاست . درحالیکه میدان پهن دامنه تولید برای میدان اجتماعی وسیع تری صورت میگیرد. ص345-344 از نظر بوردیو واسطه ی میان میدان هنری تنگ دامنه ( تولید) ( یا سایر میدان های فرهنگی) و میدان های پهن دامنه وسیع اجتماعی( مصرف) ، نظام آموزشی است .نظام آموزشی مصرف کنندگانی برای هنر تولید میکند که با این محصولات فرهنگی سازگاری دارد ... هرچه سرشت هنری شخص پخته تر و پرورش یافته تر باشد او با ظرافت بیشتری میتواند طبقه بندی کند .اگر مدرنیزاسیون با تمایز یافتن میدان زیبا شناختی خود مختار همراه باشد آنگاه درک هنر مدرن مستلزم القای سرشت تمایز یافته است. ص346 پی یر بودیو به ما می آموزد که طبقه بندی کنندگان را طبقه بندی کنیم »ص 373 ج.ن مبارزه برای خود مختاری مدرنیستی طرز کار میدان های مورد نظر پی یر بودیو: 1- میدان های تمایز یافته عرصه هایی برای مبارزه های نمادین جمعی و استراتژی های فردی است. 2- هدف این استراتژی ها و مبارزه ها ، تولید کالاهای فرهنگی است . 3- ارزش یک کالای نمادین به ارزشی است که اجتماع مصرف کنندگان بدان نسبت میدهند. 4- پیروز شدن در یک معنا به این معناست که کا با اندازهادین متعلق به یک شخص ارزشمند است 5- شخص حق تحمیل کالاهای نمادین خود را به میدان اجتماعی کسب میکند. چه مقاد خود مختاری نسبی؟ "محور مرکزی تفاوت و تنوع آنها ( میدان ها) درجه خود مختاری آنهاست... و درجه این خود محتاری با کشف اقنصادی دقیقا اندازه گیری می کند. . هر قدر یک میدان خود مختار باشد ،تولید در آن به میزان بیشتری فقط برای سایر تولید کنندگان صورت خواهد گرفت . بنابر این خود مختاری میدان ، میدان علمی است . میدان آکادمیک و میدان هنری در سکو های نسبتا میانی جای میگیرند . در میدان آکادمیک خود مختاری از میدان قدرت و در میدان هنری از مصرف کنندگان واقع در میدان اجتماعی ، مطرخ است از این دو پایین تر یعنی دارای خود مختاری کمتر میدان حقوقی است. و کمترین حود مختاری از میدان اجتماعی به میدان سیاسی ( مقام ها،برنامه ها، تحلیل ها، تفسیرها) تعلق دارد." ص349 "مبارزه در این میدانها نه فقط بر سر ارزش کالاهای نمادین بلکه بر سر درجه ی خود مختاری از یک میدان معین نیز در میگیرد".ص349پ1 "پیش فرض های بوردیو چنین به نظر میرسد که که گویی در میدان سیاسی در پیش گرفتن یک مسیر عقلانی کم و بیش امکان ناپذیر است. میدان های خود مختار مثل علم یا به میزانی کمتر از آن مثل میدانها نیز تابع منطق درست نادرست هستند. اما میدان های سیاسی تابع منطق دوست و دشمن است. در این جا نه با گزاره های توصیفی بلکه با اظهارات اجرایی سرو کار داریم. در میدان سیاسی بر خلاف میدان علمی مجهز شدن به عقل و خرد فایده ای در بر ندارد." ص373پ2 سنت و پست مدرنیته: "در جوامع سنتی، همچون جوامع مدرن ،کنش متقابل از طریق مبادله صورت میگیرد، درست مانند جوامع مدرن، از طریق مبادله ای نمادین. تفاوت فقط در این است که در جوامع مدرن این مبادله ها به وساطت بازار انجام میگیرد در حالیکه در جوامع قبیله ای به صورت بی واسطه انجام میگیرد. از نظر بوردیو چهار نوع مبادله ی مهم در جوامع سنتی وجود دارد: هدایا،صدمه، زنان، زمین...در این جا سود نمادین هدف اساسی مبادله است. سرمایه نمادین در جوامع سنتی جایگاه بسیار مهم تری از جوامع مدرن دارد. در جوامع قبیله ای طایفه ها عموما منافع مادی را فدای منافع نمادین خود میکنند." ص354- 355 مدرنیزاسیون به مثابه ی فرایند: "بوردیو مدرنیزاسیون را فرایندی از تمایز یابی میداند . اولین اصل در این فرایند تمایز یابی این است که جهان افکار و تصورات در جوامع سنتی با یک عقیده ی واحدی تعریف میشود در حالیکه در جوامع مدرن اصل نو کیشی وارد مبارزه با اصل کهن کیشی میشود. ... اصل اساسی مبارزه جمعی در مدرنیته و در میدان ها به نو کیشی و کهنه کیشی مربوط می شد." ص356 پ2 بوردیو استدلال میکند که : "در جامعه سنتی مستلزم جهان ایمان است اما مبارزه ی نو کیشی با کهنه کیشی در مدرنیته مستلزم جهان گفتمان است و ضرورت مشروعیت است نو کیشی یا ارتداد اساسا مخالفت با ایمان حاکم پدید می آید. ص357پ1این امان باید باورهای خود را سامانمند کند و لبه آنها مشروعیت بخشد...آنچه در اینجا مورد نظر بوردیو است تغییر بنیادی نظم طبقاتی جامعه است . او میخواهد بگوید که اصل ارتداد یا از گذر تماس فرهنگی و یا از گذر تقسیمات طبقاتی درونی خود به یک تشکل اجتماعی تبدیل میشود. " ص357پ1 پست مدرنیسم "در فرایند پست مدرن در جامعه دو گروه تشکیل شده اند تازه وارد هایی در دسته طبقهی مسلط و نیز تهدادی از خرده بورژواها طبقات پذیرنده ی فرهنگ پست مدرنیستی را تشکیل می دهند. این عده عمدتا از میان تولید کنندگان فرهنگ در طبقات متوسط جدید هستند." ص358پ2 "...تازه وارد های طبقه متوسط که مخاطبان فرهنگ پست مدرنیستی هستند اعضای طبقات متوسط پسا صنعتی می باشند. یعنی شاخه ای از بورژوازی که به سرمایه فرهنگی متکی است... طبقات متوسط جدید سرمایه داری و طبقات متوسط پسا صنعتی . طبقات متوسط جدید سرمایه داری نماد هایی تولید میکنند که به تخقق ارزش های کالای صنعتی کمک میکند و طبقات متوسط پسا صنعتی نماد هایی تولید میکنند که به تحقق ارزش سایر نماد ها کمک میکند." ص359پ2 مدرنیسم / پست مدرنیسم به مثابه ی یک نظر اجتماعی تامل گری و اعتبار: "بوردیو در انسان فرهنگستانی مدعی است که نمی خواهد تفکر جامعه شناختی را بی پایه و فاقد قطعیت گرداند بلکه در پی ایمن تر ساختن بنیاد های تفکر جامعه شناختی است روش کار او طبقه بندی طبقه هاست . او معتقد است که تامل جامعه شناسی بر خود به کسب ثمرات علمی خواهد انجامید و راه دستیابی به امر عام نه از طریق بنیاد ها بلکه از طریق نقد تاملی است." ص 372پ1 "بوردیو سه مسیر را برای رسیدن به حقیقت و عام گرایی مشخص میکند : 1- از طریق نو آوری های نو کیشی 2- از طریق کنترل های چند گانه ی روش علمی 3 از طریق خود مختار شدن هر میدان معین" ص372 پ 2 "فرض تامل گری بوردیو در برابر عملیت مدرنیستی قرار میگیرد . از نظر بوردیو دانشمندان اجتماعی می آموزند که نه روی اعتبار گزاره ها و قضیه ها ، بلکه درباره ی موقعیت اجتماعی و قدرت تولید کننده ی این گزاره ها ، تامل کنند. بنابر این توجه نه به سمت جهان گفتمان خود مختار و منطق درست و نادرست آن بلکه به سوی میدان قدرت منطق و دوست و دشمن آن معطوف است" .ص379 پ1 ج.ن [1] نکته: شباهت منظومه زمانی با پارادیم علمی کوهن و گفتمان میشل فوکو [2] دال مدلول مرجع دلالت:از مباحث دوسوسور میباشد . Signifier دال جنبه كاملاً مادي نشانه است . رويه ديگر نشانه كه نمي‌توان آن را از دال جدا كرد- و در عين حال زاده دال هم هست- چيزي است كه سوسور آن را مدلول.Signified ناميد. مدلول يك مفهوم ذهني است. اگر واژه سگ را در نظر بگيريم خواهيم ديد آنچه نزد شنونده ساخته مي‌شود سگ واقعي نيست بلكه مفهوم ذهني سگ بودن است [3] * نکته: شباهت مفهوم« خود مختاری مدرنیستی» با اصطلاح «خود – قانون گذار» وبر [4] نظریه قرابت انتخابی وبر : [5] مقصود بنیامین از این مفهوم عمدتا یکتایی، و منحصر بودن اثر هنری است. [6] کالاهای فرهنگی به معنای بوردیو یی است هم به معنای کالا و هم به معنای خدمات است [7] بنیان گرایی به این معناست که مجموعه ای از پدیده های بیرونی نظمی را به عمل فرهنگی معینی تحمیل می کنند. یا پایه و بنیانی برای آن به حساب می آیند. مثلا در حوزه زیبا شناسی بنیان گرا ها به اصول واقع گرایانه بها میدهند و ...
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط هر روز آخرین خبر استخدامی را برات اس ام اس میفرستیم در تاریخ 1393/10/09 و 4:10 دقیقه ارسال شده است

سلام وقت بخیر

اگه تمایل داری هر روز آخرین اخبار استخدامی شرکت ، سازمان های دولتی را دریافت کنی

می تونی به لینک زیر جهت فعال سازی بری

http://sms.mida-co.ir/newsletter/6/estekhtam

این نظر توسط دریافت پنل رایگان به همراه خط اختصاصی با پیش شماره 50005 در تاریخ 1393/09/07 و 2:15 دقیقه ارسال شده است

باسلام خدمت شما مدیر عزیز

جهت ثبت نام پنل اس ام اس رایگان با همراه خط اختصاصی با پیش شماره 50005 می توانید به آدرس

http://50005.mida-co.ir

مراجعه نمائید.

منتظر حضور گرمتون هستیم

mida-co.ir

این نظر توسط پیشنهاد یک کسب کار هوشمندانه در تاریخ 1393/08/26 و 1:25 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما

این پیام احتمالا آینده ی تجاری شما را متحول خواهد کرد

شما می توانید با حداقل سرمایه ی اولیه ،

صاحب جامع ترین مرکز فروشگاهی و خدماتی شهرتان شوید

جهت کسب اطلاعات بیشتر به وبسایت WWW.IBP24.ORG مراجعه نمایید

این نظر توسط سامانه پیامک در تاریخ 1393/07/02 و 1:36 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما مدیر محترم
شما می توانید با عضویت در طرح همکاری فروش پنل و خطوط پیامکی از بازدید کننده وبلاک خود درآمد کسب کنید
ابتدا وارد آدرس زیر شوید و مراحل ثبت نام رو کامل نمائید
http://sms.mida-co.ir/hamkar
سپس وارد پنل کاربری شوید و از قسمت شبکه فروش و بازاریابی کد های مربوط به فروش پنل را در سایت خود قراردهید بعد از معرفی هر کاربر به شما 25 درصد سود فروش داده می شود
جهت کسب اطلاعات بیشتر به سایت زیر مراجعه نمائید
mida-co.ir
info@mida-co.ir

این نظر توسط سامانه پیامک در تاریخ 1393/04/20 و 3:57 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما مدیر محترم

برای داشتن یک سامانه حرفه ای و رایگان همین حالا اقدام نمائید. سامانه sms5002.ir به شما یک پنل پیامک کاملا اختصاصی رایگان می دهد با این سامانه پنل ارتباطی جدیدی بین سایت و کاربران خود آغاز کنید. برای فعال سازی همین حالا اقدام نمائید.

جهت ثبت نام به آدرس زیر مراجعه نمائید

sms5002.ir/register.php


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 9
  • بازدید کلی : 58